خلاصه: یه وان وان قبل از تولد دوباره اش دیوانه وار عاشق نامزدش بود و از اینکه سی یه هان اونو توی عمارتش زندانی کرده بود متنفر بود
ولی بعد از تولد دوباره اش، دیدش نسبت به سی یه هان کاملا عوض شد. با خودش فکر کرد که شاید این مرد واقعا میتونه تغییر کنه؟
توی زندگی گذشته اش نامزد جذاب و عوضی اش بهش خیانت کرد و مهمتر از همه، فهمید بهترین و تنها دوستش که همیشه هواشو داشت تموم مدت داشته پشت سرش براش دسیسه می چیده
حالا این ملکه برای انتقام برگشته
برای سابسکرایب کردن مانهوا ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید!
لیلا گفت: حاجی من میمیرم برای این بچه اخه چقدر تو باحالی بیا خودم مامانت میشم🤣🤣😂
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۱۲ ۲۲:۳۷
زهرا
زهرا گفت : خیلیییی باحالههههه لطفاااااا زود تر چپتر هارو ادامه بدیدددد من هیجان دارمممم 🤩🤩
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۱۱ ۲۲:۰۱
محمد علی
محمد علی گفت: خیلی ممنون که این ماانهوا رو میذارید اما نسخه انگلیسی تا چپتر 512 اورده من خیلی مشتاقم تا بقیه این مانهوا رو زودر بیارید و البتته تقاضا چند تا مانهوا اکشن هم دارم ممنون
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۹ ۱۱:۰۳
بهار
بهار گفت: فاطمه جان میخواستم بگم رز مرگ وجود نداره تو خود مانهوا هم گفته بود ولی وان وان مامان واقعیه تانگ تانگه تا یه جاهایی اینگیلیسشو خوندم برا همین میدونم و رئیس یه گنگ ماننده تو همون جزیره که تانگ تانگ توش زندگی میکرد و حافظشو از دست داده انگار هرچی میری جلو تر چرت تر میشه ولی من هنوزم میخونم چون اولش قشنگ بود
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۹ ۰۹:۰۶
آن
آن گفت : مانهوا درخواستی مزاری لطفااااااا مانهوا بازگشت به بهار رو بزار هز جا رفتم نداشتن
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۸ ۱۸:۲۴
زهرا
زهرا گفت : عررررررر ، خیلی عالیه 😭😭🤑
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۶ ۲۰:۳۲
زهرا
زهرا گفت: لیاین بریم بمیریم این مانهوا خیلی عالیه 😭😭😭
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۵ ۲۱:۱۹
آرشینا
آرشینا گفت : عاشقشممم💕🗿
ارسال شده در: ۱۴۰۴/۰۱/۰۳ ۲۱:۱۰
مهدیس
مهدیس گفت : بهترین حس دنیا
سال جدید
آپدیت مانهوای مورد علاقت
ارسال شده در: ۱۴۰۳/۱۲/۳۰ ۱۰:۲۱
مرگ تنها پایان برای شرورهاست
پنلوپه دختریست که به عنوان یه فرد شرور توی یه بازی ویدئویی تناسخ پیدا می کنه، حالا زندگی اون درست مثل یه بازیه، برای نجات پیدا کردن از مرگ اون باید بتونه این بازی رو تموم کنه…
آشا پرواز که تو سن جوونی جنگ رو به پیروزی رسوند و به دلیل جنگ طولانی مدت و خسارت به بار اومده نزد خانواده امپراطوری رفت تا پاداش پیروزیش رو که امپراطور وعده داده بود بگیره. و اونم حق انتخاب شریک ازدواج بود. آشا به عنوان گزینه بهتر به «دوک کارلایل هاون» اشاره کرد، اولین شاهزاده ای که به تازگی از مقام ولیعهدی بر کنار شده. اگه امتناع می کرد، باید از امپراطور نفقه می گرفت. "مارکیز پرواز، من پیشنهاد ازدواجتو می پذیرم." برخلاف انتظار، دوک کارلایل انتخاب آشا رو به عنوان همسرش پذیرفت و قول حمایت فوق العاده از پرواز رو بهش داد.
لیلی اورت دختر خانواده دوک، به خاطر خانوادش این ازدواجو پذیرفت، اسم همسرش تئودور والنتینو است! که خانوادش داره از هم میپاشه، هیچ قصدی برای پذیرشش نداشت. با پیشروی داستان، یه روز شوهرش حافظش رو از دست میده... ".وقتی خاطراتت برگرده، پشیمون می شی." "نه، من اصلا پشیمون نمیشم."
یه روز مادرش بهش گفت من میرم و تا وقتی این آبنباتهارو بخوری برمیگردم، و دیگه برنگشت، پدرش دستی روی سرش کشید و گفت خیلی وقته با هم شام نخوردیم بیا امشب با هم شام بخوریم، شب جنازهش رو پیدا کردن.
لایلا لولین که بی سرپرست شده بود رفت به عمارت دوک هرهارت پیش عمو بیل. ولی دوکی که همه میگن خیلی مهربون و متشخصه چرا اینجوری رفتار میکنه؟
«چرا اینکارا رو میکنم؟ خب سادهس، چون تو زیبا اشک میریزی.»
و از اون روز لایلا بارها و بارها اشک ریخت... آیا روزی پایانی برای رفتارهای دوک و اشکهای لایلا هست؟