خلاصه: مرد جوان، یه تیان صاحب تواناییِ کپی کردن استعداد های دیگران میشود و حالا در مقابل تقدیر میجنگد تا سرنوشت خود را تغییر دهد.
او تلاش میکند تا زنده بماند و از خواهرش در برابر حمله موجودات فضایی وحشی محافظت کند. برای اینکه قوی تر شود او جست و جوی این دنیای ناشناخته را آغاز میکند و میتواند راز ورود این موجودات فضایی دگربعدی را آشکار کند...
برای سابسکرایب کردن مانهوا ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید!
پنلوپه دختریست که به عنوان یه فرد شرور توی یه بازی ویدئویی تناسخ پیدا می کنه، حالا زندگی اون درست مثل یه بازیه، برای نجات پیدا کردن از مرگ اون باید بتونه این بازی رو تموم کنه…
آشا پرواز که تو سن جوونی جنگ رو به پیروزی رسوند و به دلیل جنگ طولانی مدت و خسارت به بار اومده نزد خانواده امپراطوری رفت تا پاداش پیروزیش رو که امپراطور وعده داده بود بگیره. و اونم حق انتخاب شریک ازدواج بود. آشا به عنوان گزینه بهتر به «دوک کارلایل هاون» اشاره کرد، اولین شاهزاده ای که به تازگی از مقام ولیعهدی بر کنار شده. اگه امتناع می کرد، باید از امپراطور نفقه می گرفت. "مارکیز پرواز، من پیشنهاد ازدواجتو می پذیرم." برخلاف انتظار، دوک کارلایل انتخاب آشا رو به عنوان همسرش پذیرفت و قول حمایت فوق العاده از پرواز رو بهش داد.
لیلی اورت دختر خانواده دوک، به خاطر خانوادش این ازدواجو پذیرفت، اسم همسرش تئودور والنتینو است! که خانوادش داره از هم میپاشه، هیچ قصدی برای پذیرشش نداشت. با پیشروی داستان، یه روز شوهرش حافظش رو از دست میده... ".وقتی خاطراتت برگرده، پشیمون می شی." "نه، من اصلا پشیمون نمیشم."
یه روز مادرش بهش گفت من میرم و تا وقتی این آبنباتهارو بخوری برمیگردم، و دیگه برنگشت، پدرش دستی روی سرش کشید و گفت خیلی وقته با هم شام نخوردیم بیا امشب با هم شام بخوریم، شب جنازهش رو پیدا کردن.
لایلا لولین که بی سرپرست شده بود رفت به عمارت دوک هرهارت پیش عمو بیل. ولی دوکی که همه میگن خیلی مهربون و متشخصه چرا اینجوری رفتار میکنه؟
«چرا اینکارا رو میکنم؟ خب سادهس، چون تو زیبا اشک میریزی.»
و از اون روز لایلا بارها و بارها اشک ریخت... آیا روزی پایانی برای رفتارهای دوک و اشکهای لایلا هست؟